نظریات برتولت برشت
حمید محوی حمید محوی


 
 
 
دربارۀ ترجمۀ آثار برتولت برشت
 
 
 
به زبان فارسی و ضرورت آگاهی 
 
 
 
به نظریات برتولت برشت
 
 
در ادامۀ مطالب  بهترین مقالۀ برگزیدۀ ما، یعنی گفتارهای محمود حسینی زاد در مورد «ترجمه های فارسی آثار برتولت برشت» که پیش از این منتشر کردیم، در این جا بر آن هستم تا به گسترش موضوعات مطرح شده در آن مقاله بپردازم. 
در مورد «تنفگ های ننه کارا» که در مقالۀ محمود حسینی زاد مطرح شده، بد نیست بدانیم که در ترجمۀ فرانسه نیز «مادر کارار» ترجمه شده است مثل «مادر دلاور». البته موضوعی مانند بردن برتولت برشت بین مردم ایران و آن هم با ترفندی کاملا روبنایی و به طور قطع آبکی مثل به کار بردن «ننه» به جای «مادر» گویی که ننه مردمی تر و محبوب تر از مادر باید بوده است، و یا این که هنر حتما باید خود را در سطح نازل «همگانی» پائین بیاورد تا مقبول عام گردد! فکر نمی کنم چنین بینشی از دیدگاه مبارزۀ طبقاتی چندان صحیح و مطلوب باشد. از دیدگاه برتولت برشت، مسئله بردن برتولت برشت بین توده های تحت ستمی مانند توده های محروم ایران نبوده و نیست. البته کمونیست های عصر حجر ایرانی می توانستند از برتولت برشت برای اهداف خاصی استفاده و یا سوء استفاده کنند، مثل خیلی چیزهای تقلبی دیگر، مثل «صمد بهرنگی». ولی معنای اصلی  «برتولت برشت»  آموزش عمومی در سطح گستردۀ تودها است. مسئله به طور مشخص تر آموزش هنر در سطح گستردۀ تودها را باید مد نظر قرار دهیم، اگر می خواهیم مثل برتولت برشت فکر کنیم. کوتاه سخن این است که چنین کاری تنها از عهدۀ دولت حاکم برمی آید، و تنها دولت سوسیالیستی است که می تواند به فراخواست و کمال مطلوب کمونیست هایی مانند برتولت برشت پاسخ بگوید. خارج از دولت سوسیالیستی ما با «فرهنگ ابتذال» (اصطلاحی که برتولت برشت در نوشته هایش  خیلی به کار می برد ) سرو کار خواهیم داشت. و ما می توانیم اضافه کنیم که خارج از جامعۀ سوسیالیستی ما با تروریسم جنایتکارانه که در بنیاد و جزء لاینفک جامعۀ طبقاتی می باشد در تمام عرصه های علمی و هنری رخنه کرده  سروکار خواهیم داشت. امروز کاملا مشاهده می کنید چگونه، به عنوان مثال، امپریالیسم جهانی (به عنوان ضامن تداوم جامعۀ طبقاتی) از یک سو کارشناسان علمی کشور ما را ترور می کنند و از سوی دیگر به «جدایی نادر از سیمین» جایزه اهداء می کند. البته من این فیلم را به جز آن چه در اخبار آمده و در یوتوب منتشر شده ندیده ام، ولی این طور به نظرم می رسد که دورا دور باید با تماتیک فیلم فارسی قدیمی «ممل آمریکایی» شباهت هایی داشته باشد. ترور پرولتاریای فنی ایران از یک سو و ترویج فرهنگ بورژوازی وابسته و معامله گر از سوی دیگر (بخوانید تروریسم فرهنگی یا ناتوی فرهنگی – این دو کاملا مترادف یکدیگر هستند – و حتی هر سه -  به انضمام فرهنگ ابتذال) 
در نتیجه، ممکن است بپرسند که در این صورت برتولت برشت به چه درد می خورد؟ چون که ما هنوز ساختمان جامعۀ سوسیالیستی را آغاز نکرده ایم. در پاسخ خواهم گفت که من نمی دانم مشخصا به چه درد شما خواهد خورد ولی می توانم بگویم که من در جنگ طبقاتی چرا و چگونه به این نویسندۀ کمونیست  می پردازم.
حال اگر اجازه دهید می خواهیم به یک موضوع کلی در مورد کار ترجمه اشاره کنم، و آن هم این نکته است که  ترجمۀ آثار ادبی اصولا کار بسیار دشوار و حساسی به نظر می رسد. و تمام آنهایی که به مشکل آگاه هستند، به ضرورت وفاداری به متن، و ضرورت نگارش آن به شکلی که اساسا گویی در زبان مقصد نوشته شده مطالبی می گویند که کاملا صحیح است. ولی از سوی دیگر، و به عبارتی خاص، ترجمه اساسا، نام دیگرش یعنی خیانت در اصل. 
اخیرا یکی از دوستان ایتالیایی که آموزگار زبان ایتالیایی در پاریس است در یکی از این سایت های گفتگو، از ترجمۀ «کمدی الهی» اثر دانت به زبان فرانسه شکایت داشت و در آشفتگی تمام می گفت که باید از فرانسوی ها به دلیل تخریب آثاری که به گنجینۀ بین المللی تعلق دارد به دادگاه های بین المللی برای حفظ آثار ارزشمند جهانی شکایت کرد، که این فرانسوی ها با بی شرمی تمام این اثر بزرگ تاریخی را به یک داستان کودکان تبدیل کرده اند. 
و اگر علاوه بر دخالت دادن عناصر تاریخی و فرهنگی در کار ترجمه، که امری کلی به نظر می رسد، و یا به دیدگاه های نظریه پردازانی مانند ویتگنشتاین در مورد «بازی زبانی» و یا وقتی از شرایط عینی یادگیری کلمه نزد فرد حرف می زند، مراجعه کنیم، احتمالا می توانیم نتیجه بگیریم که کار ترجمه یعنی همان فاجعه ای که در مورد برج بابل روی داد– و با زهم یعنی خیانت و باز هم یعنی تخریب اثر هنری. البته این یک نگاه افراطی به کار ترجمه است که به عنوان نظریه ای ناامید کننده در زمینۀ مسائل و مشکلات میان فرهنگی می تواند برای ما مطرح باشد. و امّا مشخصا در رابطه با متون برتولت برشت، تا جایی که من نزد مترجمان او در فرانسه مشاهده کرده ام، گویا که جملگی از این نویسنده به دلیل پیچیدگی نوشته هایش شاکی بوده اند(مراجه شود به مقدمه و توضیحات الفبای جنگ). البته در این مورد نمی توانم قضاوت شخصی داشته باشم چرا که به جز چند کلمه بیشتر به زبان آلمانی آشنایی ندارم. ولی به سهم خودم می توان از مترجمان او در فرانسه شکایت داشته باشم.
در مورد برتولت برشت، کار ترجمه شاید باز هم پیچیده تر به نظر رسد، زیرا او از منابع مختلفی برای نمایشنامه هایش استفاده کرده است، به عنوان مثال «اپرای چهار پنی» (به ترجمۀ من) که به فارسی «اپرای سه پولی» و گاهی «اپرای چهار پولی» و یاحتی «رمان چهار پولی» ترجمه کرده اند، و  اقتباسی است از «اپرای بی نوایان» اثر جان گی که برای نخستین بار به تاریخ 29 ژانویه 1728 در لندن به روی صحنه آمد و موجب شهرت نویسنده شد.
مترجم فرانسوی برای ترجمۀ این نمایشنامه تا حدودی از زبان گانگسترها و یا زبان آنهایی که در فرانسه «گرگ کافه» می نامند، یعنی زبانی که در فرانسه به نام زبان «آرگو» رواج دارد، استفاده کرده و انباشته از اصطلاحات و تکیه کلام های  فرانسوی. ولی این که خود برتولت برشت از چه نوع بازی زبانی برای اقتباس این نمایشنامۀ انگلیسی استفاده کرده هنوز برای من در پردۀ ابهام است. ولی پرسشی که باید مطرح کنیم این است که آیا ما می توانیم عین همین اصطلاحات را به زبان فارسی ترجمه کنیم؟ پاسخ مطمئنا نه وهرگز خواهد بود. این کار شدنی نیست.  ولی آیا اساسا برای چنین کاری ضرورت خاصی وجود دارد،؟ آیا بهتر نخواهد بود که پیش از همه کار ترجمه را بر اساس یک استراتژی دیگر در نظر بگیریم و به عنوان مثال در چشم اندازه اهداف نظریه پردازانۀ برتولت برشت در این و یا آن نمایشنامه یعنی بر اساس علت وجودی خود نمایشنامه سازمان دهی کنیم؟ در هر صورت این استراتژی را من در کار ترجمه در رابطه با آثار برتولت برشت سعی کردم به کار ببرم. وبا آگاهی به این امر که تکلیف نهایی نمایشنامه ها به عهدۀ نحوۀ اجرای آن خواهد بود. به همین علت در حالت فرضی می توانیم تصور کنیم که گروهی که این و یا آن نمایشنامۀ برتولت برشت را به اجرا می گذارد، می تواند در بخش نمایشنامه نویسی متن خاص خود را نیز به هم راه پرونده ها و گزارشات دیگر در رابطه با رویکرد و اجرای نمایشنامه منتشر کند – چون که به اعتقاد من یک گروه تآتری باید دست کم یک نفر و یا یک گروه را برای کارشناسی و تنظیم متن نمایشی تعیین کند. در واقع تآتر برتولت برشتی از هم اکنون باید جامعۀ سوسیالیستی را بازتاب دهد یعنی مرحله ای که فاصله های حرفه ای از میان برداشته می شود.
من در ترجمۀ این نمایشنامه (اپرای چهار پنی)، به طور کلی از بخش آوازها تقریبا قطع نظر کردم. به این معنا که این بخش ها را به شکل قطعات آواز و شعر ترجمه نکردم، و ترجیح دادم این بخش ها را به شکل تقریبا عادی یا به شکل خطابه – بدون آهنگ – و بعضا شعر گونه ترجمه کنم. چون که نه سواد موسیقی دارم و نه این که مانند خود برتولت برشت با گروه موسیقی کار می کنم. البته خود برتولت برشت گویا که تا حدودی با موسیقی آشنایی داشته استف و شعرهایش را برای نمایشنامه با زمزمۀ آهنگ می نوشته است.
ولی مانعی وجود ندارد، درصورتی که عملا تآتری با گروه تآتری و با امکانات کافی  وجود داشته باشد، قطعات مرتبط به آوازها سرنوشت دیگری پیدا کند. در این صورت ترجمه ها به هیچ عنوان مقولۀ ثابتی نخواهند بود.
علاوه بر این در این نمایشنامه، برشت از ترجمۀ اشعار نویسندگان فرانسوی نیز استفاده کرده است (اطلاعات بیشتر در چگونگی ساخت و پرداخت این نمایشنامه را به نوشته های خود برتولت برشت واگذار می کنم که به زودی در وبلاگی که به خود او اختصاص داده ایم منتشر خواهد شد - به علاوۀ خود نمایشنامه).
اصل تآتر برتولت برشت در نظریات او نهفته و این همان موضوعی است که به روشنی در گفتمان حسینی زاد نیز مشاهده می کنیم. در این مورد فکر می کنم حتی خود برتولت برشت نیز نتوانست آن گونه که در نظریاتش انتظار داشت به هدف نهایی اش برسد. این موضوع را  در رابطه با بخشی از آثار او که به نام تآتر آموزشی می شناسیم بیش از همه می توانیم ارزیابی کنیم.  چه این که در یکی از نوشته هایش دربارۀ تآتر آموزشی مشخصا می گوید که «چرا نمی توانیم تآتر آموزشی داشته باشیم». و کوتاه سخن این است که برای تحقق بخشیدن به چنین تاتری ما به دولت سوسیالیستی نیازمند خواهیم بود که بخواهد و بتواند آموزش و به ویژه آموزش هنری را در سطح توده های دانش آموز و بی هیچ استثنائی و بی آن که مانند امروز تبعیض طبقاتی و به همین گونه نازل بودن سطح تولید در برخی مناطق جهان، بتواند مانع دسترسی بخش عظیمی از توده های جوان و توده های مردم به فرهنگ و هنر گردد.  
در مورد تمام نمایشنامه های آموزشی، علاوه بر تمام مواردی که بر شمردیم، باید دانست که پیش از همه به عنوان الگوی اولیه مطرح هستند و می بایستی که توسط بازیگران تحول پیدا کند. و این موضوع نیز یک بار دیگر ضرورت وفاداری برتولت برشت را به نحو دیگری برای ما مطرح می سازد. البته جایگاه این نوع نمایشنامه ها به عنوان الگو و به شکلی که برشت نوشته باید تضمین شود. بنابر این وفاداری به متن برتولت برشت، از دیدگاه من صرفا می تواند یک موضوع ادبی باشد، ولی آنهایی که به کار تآتری می پردازند با نمایشنامه های او بهتر است به شکل دیگری رفتار کنند – خصوصا در رابطه با نمایشنامه های آموزشی.
باید اضافه کنم که ترجمۀ آثار برتولت برشت، در عین حال برای افرادی مانند من که از طریق زبان دوم یعنی از طریق ترجمۀ آثار او  -  در مورد من از ترجمۀ فرانسه - استفاده می کنند، بی گمان از دیدگاه اساتید فن مخاطره آمیز است. ولی می تواند ارزش خاص خودش را نیز داشته باشد.
ولی تکیه گاه هایی که می تواند در رابطه با ترجمۀ آثار برتولت برشت به مترجم یاری رساند، چه این که  از زبان اصلی ترجمه کند و چه این که  از ترجمۀ آثار او شروع کرده باشد، این است که اولا باید نظریات برتولت برشت و مباحث فلسفۀ هنر آشنایی داشته باشد، زیرا برتولت برشت تنها از تآتر حرف نمی زند، بلکه نوشته های او معدن موضوعات و مباحث بسیار مهم برای فلسفۀ هنر یا نقد هنری است. در مورد این بخش از آثار برتولت برشت نیز، البته باید با دقت خیلی زیاد رفتار کرد. در ثانی مترجم برتولت برشت باید به عنوان پژوهش گر به موضوع متنی که برای ترجمه انتخاب کرده بپردازد. البته تمام این باید هایی که برشمردم، دیدگاه خود من بوده و با چنین رویکردی به ملاقات و ترجمۀ آثار برتولت برشت می روم. این رویکرد احتمالا می تواند برای دیگران نیز مفید واقع گردد. 
نکتۀ دیگری که مستقیما با علت انتخاب متن حسینی زاد به عنوان بهترین مقاله در رابطه قرار می گیرد، (یعنی رابطۀ اجتناب ناپذیر بین نمایشنامه ها و نوشته های برتولت برشت)، چنین است که این وضعیت در اثر برتولت برشت به شکلی است که اساسا می توانیم بگوییم که در نمایشنامه های برتولت برشت، خبری از برتولت برشت نیست، و به همین علت نیز هست که تآترهای بورژوا باکی نداشتند و ندارند که برتولت برشت را نیز در رپرتوآر خودشان جای دهند. واقعیت این است که نمایشنامه های برتولت برشت را می توان به عنوان نمایشنامه ای [ماقبل تاریخ پیدایش برشت یعنی تآتر ارسطویی یا تآتر همذات پندار] به روی صحنه آورد. مضافا بر این که در نظریات برتولت برشت نکته ای هست که حضور آثار او را در رپرتوآر بورژوازی توجیه می کند و آن هم این نکته است که او معتقد بود که می توان از ابزارها و نهادهای بورژوازی برای تآتر و هنر انقلابی استفاده کرد. من فکر می کنم نگرش جنبش چپ در ایران نیز که میزبان برتولت برشت بود، دست کم به دلیل فقدان ترجمۀ نوشته های نظری او، چیزی فراتر از همان برداشت انحرافی بورژوازی در غرب نبوده، و به همین علت نیز هست که حتی امروز نیز می بینیم که دیدگاهشان نسبت به مسائل فرهنگی و هنری با جریان های راست گرای ایرانی چندان تفاوتی ندارد. البته امیدوارم که چنین موضوعی عمومیت نداشته باشد. 
از سوی دیگر می دانیم که برتولت برشت برخی از آثارش را به شکل ناتمام رها کرده است. علاوه بر این نمایشنامه های آموزشی هستند که تا حدود زیادی سرنوشت نهایی خود را به خوانندگان و بازیگران احتمالی آن واگذار می کند. دراین گونه موارد است که واقعا بدون شناخت نظریۀ تآتر آموزشی نزد برتولت برشت، نمایشنامه ها به خودی خود فاقد ارزش به نظر می رسند. و به همین علت نیز تمام ترجمه هایی که در این زمینه انجام شده، تا این جا فاقد ارزش بوده، و بسیاری از علاقمندان بی خبر از نظریۀ برتولت برشت این نمایشنامه ها را به عنوان نمایشنامۀ آموزشی به زبان فارسی خوانده اند ... . البته تنها کافی است که ما نظریۀ تآتر آموزشی را ضمیمه کنیم تا این نمایشنامه ها تازه پس از تقریبا نیم قرن بعد معنی دار شود.

January 22nd, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان